برادر شوخی کرد و خواهر از یک شوخی کاملاً بی گناه دلخور شد. و با لگد وارد توپ شد. حداقل مادرشان درست بود - دخترش را به جای او گذاشت. درست است، بگذارید زانو بزند و بمکد - او متوجه شد که چقدر اشتباه کرده است. خوب، وقتی پسر شروع کرد مانند یک فاحشه او را روی خرقه اش بالا کشید، مادر فهمید که وظیفه آموزشی او تمام شده است. حالا یک عوضی دیگر در خانه بود.
ایزابل دلتور.