یک عکاس دختر باید برای هر مشتری رویکردی پیدا کند تا او را دوست داشته باشد و حال و هوای ایجاد کند. و به نظر می رسد که او موفق شده است. مشتری حتی یک خراش گرفت. و بنابراین او خجالت نمی کشید، او مجبور شد کمی به او کمک کند. بله، به نظر می رسد که آنها نه تنها دیافراگم او را باز کردند، بلکه عمق میدان را نیز بررسی کردند. من "
این پسر نمی تواند از پس امور مالی خود برآید و نمی تواند به درستی از دخترش محافظت کند. او را نزد یک سیاهپوست فرستاد تا بدهیهایش را بپردازد، و حتی نمیدانست که دو نفر از آنها خواهند بود. و خودش بیهوده در آستان خانه رها شد. البته از دختر پذیرایی مناسبی شد و در دو بشکه زدند، اما بدهی باید بازپرداخت شود و او چاره ای جز رضایت هر دو نداشت. او این کار را کاملاً انجام داد.
در کدام شهر زندگی می کنید؟